ماه و دل



عشق یعنی خوبی 

عشق یعنی صداقت 

عشق یعنی آرامش ، گذشت 

عشق یعنی هر صفت خوب که تو این دنیا هست 

عشق یعنی زندگی که با تمام درد هاش باز پای اون ایستاده ایم 

عشق یعنی یه دنیا حرف ، آرزو ، آرامش که با یه اخم به هم میریزه .

عشق یعنی کسی که نیست و سال هاست کنارته و بهت امید میده .

عشق یعنی انتظار و صبر که هر روز دلت مثل شمع بسوزه اما به خاطر اطرافیانت روشنایی رو نگه داری .

 


دلتنگی داره خاطره هامو یادم میاره 

خاطره هایی که توی این سال ها هر روز داره مرور میشه 

خاطره هایی که فقط برام مثل مسکنه 

مسکنی که دلم و فکرم رو کمی آروم میکنه 

فکری که سرکشه و هر دقیقه یه نگرانی برات میسازه

فکری که میخواد برای چند دقیقه دلت آروم باشه 

دلی که درونش یه دنیا درده

 حالا منم با این درد ها دوست شدم و دارم با اون ها زندگی میکنم 

انگار بعد این سال ها زندگی بدون این خاطره ها برام معنی نداره 

 


این روز ها لجباز شدم

با خودم ، با دنیا 

آخه چرا هنوز هم درد داره 

چرا این دنیا دردی رو توی دلم گذاشت 

که بعد از این سال ها هنوز میسوزم

پای درد های دلم 

راستش دلم به حال خودم هم میسوزه 

میخوام دنیام رو بسازم تا روزی که اومد 

دیگه منتظر من نمونه ، نگم دستام خالیه

نگم پای دست های خالیم بمون 


چشمانت در یاد مانده 

همان چشمانی که خنده هایت را معنا میبخشید 

همان چشمانی که سال ها من را بیتاب تو گردانده

همان چشمانی که آرامش من را گرفته است  

همان چشمانی که آرزوی دیدنش را دارم 

همان چشمانی که با آن ها حرف دارم 

چرا حسرت دیدن دوباره ات به دلم مانده است 

دلم برای نگاهت تنگ شده است 

دگر تا کِی باید با خودم درد و دل کنم 


امروز روزی هست که عاشق شدم 

سه ساله از این عشق میگذره 

تمام این مدت انتظار برای یک لحظه دیدن دوباره 

انتظار برای یک بار دیگه صدا کردنت 

هنوز که هنوزه از تو خبری ندارم 

هر روز نگرانی ، دلتنگی 

دلم آرزوی دیدن دوباره ی تو ، تو دلم زندس 

میدونم که روزی تو رو خواهم دید


 گاهی وقت ها از خیلی ها میتونی راحت دل بکنی ، دلتنگشون نشی .
ولی بعضی ها تو دلت میمونن و هر کاری کنی فراموش نمیشن .

مثل .
خیلی باهات حرف دارم
به اندازه این سه سال
به اندازه همه این دوری ها
اما توی دو جمله همه این حرف ها خلاصه میشه:
-دوستت دارم
-خیلی دلم برات تنگ شده


امروز روزی هست که عاشق شدم 

سه ساله از این عشق میگذره 

تمام این مدت انتظار برای یک لحظه دیدن دوباره 

انتظار برای یک بار دیگه صدا کردنت 

هنوز که هنوزه از تو خبری ندارم 

هر روز نگرانی ، دلتنگی 

هنوز آرزوی دیدن دوباره ی تو ، تو دلم زندس 

میدونم که روزی تو رو خواهم دید


هر روز منتظرم که شاید در جایی ببینمت 

هر زمان منتظرم که شاید تلفنم زنگ بزند و تو منتظر جواب من باشی 

این ماجرا هر روز تکرار میشود 

مانند تکرار تنهایی ام  ، تکرار درد هایم ، تکرار هجوم افکار ناراحت کننده و.

اما آرامش من در همان افکاری است که تو در آن ها هستی

گاهی وقت ها فکر میکنم که در کنار تو هستم و آرامشی خاص تمام وجودم را میگیرد اما زمانی که به خودم میایم و میبینم که در کنارم نیستی انگار کوه درد بر سرم آوار میشود

به امید روزی که ببینمت و اطمینان دارم که آن روز دیر نیست 

زیرا وعده آن را از خدا گرفته ام 


خیلی حرف دارم باهات اما نمی تونم بگم ، شاید عادت کردم به نگفتن حرف هام .

گاهی وقت ها تو خیالم با حرف میزنم ، گل میدیم به هم ، بهم محبت میکنی ، با هم مسافرت می ریم ، اما هیچ کدوم مثل بودن تو در کنارم نیست .

توی قلبم یک جای خالی بزرگ نگه داشتم که برگردی ، اما میترسم .

میترسم دوست نداشته باشی در کنارم باشی ، دوست نداشته باشی دوستت داشته باشم . لیاقت تو بیشت از دوست داشتن منه اما میترسم دوست داشتن منو قبول نکنی .

یعنی میشه واقعاً یک بار دیگه ببینمت ، حرف هام رو بهت بگم . میدونم که یک روز میبینمت اما میترسم که دیگه واسه این حرف ها دیر شده باشه .


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها